ریشه ترس را یکى از دو چیز تشکیل میدهد:

1 - بسیارى از مردم مرگ را به معناى فنا و نیستى و نابودى تفسیر میکنند. بدیهى است که انسان از فنا و نیستى وحشت دارد. اگر انسان مرگ را به این معنا تفسیر کند، حتماً از آن گریزان خواهد بود. از این رو حتى در بهترین حالات زندگى، فکر مرگ، شهد زندگى را در کام او زهر می‏کند و همیشه از این نظر نگران و ناراحت است.
 

2 - افرادى که مرگ را پایان زندگى نمى‏دانند، ولى به خاطر اعمال ناپسند و کارى‏هاى خلاف خود از مرگ میترسند و از آن وحشت دارند، زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود می‏بینند. بنابراین براى فرار از محاسبه الهى و کیفر اعمال میل دارند هر چه بیش تر مرگ را عقب بیندازند. در نتیجه اگر انسان ایمان به جهان آخرت داشته باشد و از اعمال زشت و معاصى دورى کند و وظایف دینى را انجام دهد و اگر مرتکب گناه شد، توبه کند و روحش را از آلودگى گناه پاک نماید، ترس و وحشت از مردن نخواهد داشت.